تولد تولد... تولد لعنتیم مبارک ...
یه دوست عزیزی می گفت روز تولد بهم تسلیت بگین...
خب منم گفتم خودم به خودم تسلیت بگم...
به مناسبت تولدم....
پس از چند وقت و ساعت های تکراری
پس از بیداری شب ها و خوابِ روزِ اجباری
رسیده است وقت پایانم
اگر گفتم برت حرف و سخن های دراویشی
که از اینجا و آنجا های دور از فکر... در
کویری بکر
نشستند و کنند بازی با افکار
وگر از غیض فرستادم تو را بهرِ
سفیهی سردرِ دربار
وگر گفتم، دروغهایی که
خلقش هم کند انکار
تو را از من نگیرت کین
وگر روزی گذاری کردی از یاری
تو بر قبرم
بگو بر من:
که میمون باشدت آغاز و پایانت
و با اشکی خروشان از چشمه ی خونین
نویس بر آن
خدا یار و نگه دارت...
***
تولدم بازم مبارک باشه...
======================================================
اگر یه ورژن شاد از تولد می خواین می توننین به دوست عزیز و گلم که خیلی برام زحمت کشید سر بزنید
تنها جون